• وبلاگ : ماجراهاي يك خواهر و برادر
  • يادداشت : جنـگـل
  • نظرات : 0 خصوصي ، 23 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلامي به قشنگي گلهاي بهاري به شما عزيزانم

    امروز خاطره جنگ هسته اي رو خوندم خيلي جالب بود .من اول فکر کردم هسته خرما رو به همديگه پرتاب ميکردند .نگو...اين کُنار هم شد جزو هسته .راستي مواظب باشيم اين قدر هسته هسته نکنيم که اخر کاري هسته خرما وکُنار رو هم جزء اون هسته بکار ميبرند وروش مانور ميدناااااااااا

    موفق باشيد عزيزانم

    پاسخ

    عليك سلام بر عمو كربلاي مهربون. ممنون كه نظر گذاشتيد واز خاطره مون خوشتون اومد وتعريف كرديد. باشه چشم حرف جالبي گفتيد. خوشمون اومد. در پناه پروردگار . . .