ماجراهای یک خواهر و برادر
جنگل سکوت من (آتنا ) تابستون یک باغچه درست کردم که اسمش رو گذاشتم جنگل سکوت چون توش چیزی نمی رفت ، حتی پرنده ها یا گربه ها . چیزای رو که توش کاشتم ( ذرت ، ریحان ، گوجه ، تره ، ارزن ، گل پـیچک ، لوبیا ، شاهی ، گندم ، گل شب بو ، کَنَتو یا گیاه کَرچک . . .) البته باغچه ا م رو طوری درست کردم که مثل یه جنگل بشه توش چند تا سنگ گذاشتم ، یه قسمتش روهم یه غار درست کردم و چند تا از ماشین هایِ اسباب بازیمون و چند تا ازون حیون کوچیکا رو هم قسمت های مختلفش گذاشتم (تا مثل بعضی از فیلم ها که توش ماشین ها میرن تو جنگل وگم می شن ) بشه . وقتی چیزای که کاشته بودیم سبز شدن خیلی خیلی قشـنگ شده بود هر کس می آمد خونمون وباغچه مون رو می دید می رفت کلی وقت نگاه می کرد که بـبـیـنه چه کسای توش گم شدن ویا این که اونا رو پـیدا کنه وبا خوش حالی داد می زدند که اونا دیدم اونجاس! تا زه بعدا" بابام دو تا دایناسوربزرگ هم خرید که گذاشتیم کنارش وخیلی قشنگ شد . (بعد با موبایل یه فیلم ازش گرفت اسم فیلمش رو گذاشت پارک ژوراسیک ). راستی من از باغچه ام خیلی چیز ها چیدم مثل همین ذرت (بلال)یا ریحان که با پنیر صبح ها می خوردیم . ولی هنوز گوجه ام بار نداده انشا الله گوجه ام هم میوه بده.
Design By : Pichak |