سفارش تبلیغ
صبا ویژن






















ماجراهای یک خواهر و برادر

آخرین روزای سال 90 بود که حافظ (مربی) گفت: (تو تعطیلات، کلاس ها را بعد از نماز صبح برگزارمی کنیم). دو روز بعد، اولین روز سال 91 بود.

بعد از نماز صبح همه نشسته بودیم و داشتیم تعلیم می گرفتیم. تقریبا" ساعت 8 و 42 یا 43 دقیقه بود، نوبت من Name: Reading - Category: Classic > Action شد که برم قسمتی رو (سوره قصص ) که تمرین کرده بودم پیش Name: Old wise man - Category: Classic > Miscellaneousحافظ (مربی) بخونم.

یک دفعه گوشی Name: Mobile phone - Category: Classic > Miscellaneous حافظ اعلام کرد Countdown Begins آغاز سال 1391 برهمه ی شما مبارک. بعد آهنگ سال جدید روخوند که خیلی قشنگ بود. همه ی بچه ها گفتند هورا و خوشحال شدند.


نوشته شده در پنج شنبه 91/1/10ساعت 10:6 عصر توسط آرش و آتنا نظرات ( ) |


Design By : Pichak