سفارش تبلیغ
صبا ویژن






















ماجراهای یک خواهر و برادر

عمه جون من    یه کال (کار) جدید یاد گِلپتَم (گرفتم) . تاژه گیا که گِلیه (کریه)   می کنم تا مامانی جون بیاد من دشتمو میخولم .

بعدش باژم گلیه می کنم  ! بلای این که اومژه (خوش مژه) نیشت .

بعدشم قَل (قهر)    می کنم تا مامانی جون  بلام شِل (شعر) نگه   قوبون شدقم نَله شاکت نمی شم .

یه وقت فکل نکنی پشل بدی شدما نه ! بلا اینه که بیشتل مواژب من باشن .


نوشته شده در چهارشنبه 92/10/4ساعت 6:27 عصر توسط آرش و آتنا نظرات ( ) |


Design By : Pichak