وبلاگ :
ماجراهاي يك خواهر و برادر
يادداشت :
تصادف
نظرات :
0
خصوصي ،
5
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
عمه
اي کاش براي عمه هايي که از شما دور هستند از شادي هاتون هم مي نوشتيد
قرار بود اين وبلاگ جايي باشه که خاطرات شما از بزرگ شدنتون را ثبت کنه، لحظه هاي شادتون، لبخندهاتون، شيرين کاري هاتون و...
و البته گاهي هم اشک ها و غصه هاي بچگي...
قرار بود وقتي مثلاً دانشجو شدي، وقتي سرباز شدي، وقتي داماد شدي، وقتي بابا شدي... اينجا را بخوني و بگي يادش بخير و يک نفس عميق بکشي و غرق بشي تو خاطراتت
خاطراتي که به گذر زمان ايجاد شدند و شما اينجا ثبتشون کرديد
و البته که آدم گاهي در شرايطي قرار مي گيره که تصميم هاي قبلي را ميل به اجراشون نداره، گاهي استراحت مي خواد، گاهي فکر بيشتر، شور بيشتر...
هر طور شما راحت باشيد. عمه ها با شادي شما شاد مي شند
و با غصه هاتون غصه دار
پاسخ
سلامي دوباره چه کنيم دست خودمون نيست ديگه بعضي وقت ها ازاين اتفاق ها مي افته .