• وبلاگ : ماجراهاي يك خواهر و برادر
  • يادداشت : جنگ هسته اي !
  • نظرات : 0 خصوصي ، 26 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مادر جون 
    سلام آرش جان
    باريکلا خاطره ات را خيلي خوب نوشتي، ولي مادر جون تو مدرسه خيلي مواظب خودت و بقيه دوستهات باش، شوخي هاي خطرناک نبايد انجام بديد
    هسته کنار کوچيکه اگر بخوره تو چشم يکي از بچه ها ممکنه اتفاق هاي بدي بيوفته. دوست هات که هم از اين شوخي ها ميکنند تو بهشون بگو که اين بازي خطرناکه
    آرش جان خاطرات آتنا را هم بنويس - به مامان و بابا هم سلام برسون

    پاسخ

    عليك سلامدستتون درد نكنه نصيحت كردين و به فكر ما هستين من كه بفكر خودم هستم هسته ها كه تو كله ما مي خوردن به فكر ما نبودن .باشه چشم به دوستام هم ميگم.آتنا از خاطرات خودش هيچي نميگه فقط گريه ميكنه !