• وبلاگ : ماجراهاي يك خواهر و برادر
  • يادداشت : شرك و فرهاد
  • نظرات : -1 خصوصي ، 4 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + محمد 

    يك روز من و برادر بزرگترم به همراه خانواده اش برا ي بدرقه برادر ديگرم(كه خانواده اش هم همراه بود) تا مانش با آنها رفتيم ونهار را در كنارهم در جوار رودخانه اي زير درخت گز خورديم . اون روز يكي از اين روستايي ها كه خر شرك را خريده بود از انجا گذشت برادرم دعوتش كرد ودر كنار ما نهار وهر چه كلمپه داشتيم خورد. ماهم از اون پيرمرده خواستيم كه با خر شرك عكس بگيرم اول گفت نه اين خره لگد ميزنه

    اما آخر رضايت داد كه عكس بگيريم .من يك خواهر داشتم كه...........

    بقيه داستان من را آرش كا مل كن بعد بگو من كي هستم؟

    پاسخ

    رفت سوار شد بعد هم گفت که از من عکس بگيريد اون پيرمرده گفت که پشت خر وانستيد چون بهتون لگد ميزنه بعد خواهرم خر رو هي کرد که راه بره ولي هر کاري کرد نرفت عجب خر زبون نفهمي بود راستي تو هم عمو محمد هستي معلومه ديگه چون اسمت اون بالا نوشته ها ها ها
    + زهرا 
    سلام ارش و اتنا جان من دوست عمه جان هستم ديشب کلي تعريف وبلاگتون را کرد منم وسوسه شدم بيام اينجا را ببينم
    پاسخ

    سلام خاله زهرا خيلي ممنون که وبلاگ من رو اومدي نگاه کردي خدا کنه خوشت امده باشه دو باره هم بيا
    + فرخنده 

    آقا آرش و آتنا خانوم روز كودك را بهتون تبريك ميگم.Scottish BagpiperConcertina

    قد يه دنيا هم دوستتون دارم. Blow Kiss

    پاسخ

    ما هم قديه دنيا شما را دوست داريم .

    سلام آرش جان

    سلام آتنا جان

    ***روز كودك مبارك***

     .•¤* خانه آرزو *¤•. www.nima.33ir.com

    پاسخ

    دست شما درد نکنه که برامون ازين شکلاي قشنگ گذاشتي من دوستشون دارم چون اتنا همه جا يه عروسک دستشه .