• وبلاگ : ماجراهاي يك خواهر و برادر
  • يادداشت : جنگ هسته اي !
  • نظرات : 0 خصوصي ، 26 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    سلام عموها
    ماجراي جالبي بود
    خوب مي نويسيد
    ايام امتحاناته.. مراقب باشيد به درستون لطمه وارد نشه
    خدا حافظ
    پاسخ

    عليك سلام به شما خيلي ممنون كه به وبلاگمون سر زدين. چشم مراقب هستيم و درس هامون رو خوب مي خونيم. (((((((خداحافففففففففففض)))))))
    سلام...جالب بود ...کا هم قديما از اين ماجرا ها زياد داشتيم...
    پاسخ

    كا كو جان عليك خب خوب شد شما ياد خاطرات قديمتون افتادين


    سلام خاله..

    چقـــــــــــــدر شيطونيد شما ها

    مردم از خنده

    خيلي باحال بود

    اين کنار چقدر شبيه زالزالک خودمونه

    ايشالا که هميييييييييييشه شاد باشيد

    پاسخ

    اين جا يه جيز ديگه هم هست محلي ها بهش ميگن( كونل )تو بيابون در مي ياد خوش مزه ،هسته سفت ومحكمي داره بابام ميگه اسم بوته اش (داز)
    آهان خودم فهميدم كجاييد
    سراوان
    پاسخ

    خاله جون تو جوني فراموشي گرفتي
    سلام دوستاي ناز و خوبم.حالتون خوبه؟ممنونم که به وب من سر ميزنين/مطلبتون رو خوندم جالب بود/ان شاالله که هميشه موفق باشين عزيزاي عمو/دوستتون دارم/باي باي
    پاسخ

    عليك سلام عكساي باحالي از ماشينا گذاشته بودي چه كيفي داشت . خدا حافظ تا بعد
    سلام

    الان اينو آرش نوشته درسته؟ :))

    خاله خب الان من كنار ميخوام! چرا دل آدمو آب ميندازي؟؟ بعدشم شما مال كدوم شهريد؟

    گفتي از جنگ برگشتم فكر كردم رفته بودي مناطق جنگي جنوب:))
    پاسخ

    بله ارش نوشته با كمك با باش . عكسش رو گذاشتم حالشو ببرين .تازه ميتونيد بفرماييد اين جا .خب اون روز از هرطرف بهت هسته ميخورد ماهم كه چكل كرده بوديم بدتر...
    + مادر جون 
    سلام آرش جان
    باريکلا خاطره ات را خيلي خوب نوشتي، ولي مادر جون تو مدرسه خيلي مواظب خودت و بقيه دوستهات باش، شوخي هاي خطرناک نبايد انجام بديد
    هسته کنار کوچيکه اگر بخوره تو چشم يکي از بچه ها ممکنه اتفاق هاي بدي بيوفته. دوست هات که هم از اين شوخي ها ميکنند تو بهشون بگو که اين بازي خطرناکه
    آرش جان خاطرات آتنا را هم بنويس - به مامان و بابا هم سلام برسون

    پاسخ

    عليك سلامدستتون درد نكنه نصيحت كردين و به فكر ما هستين من كه بفكر خودم هستم هسته ها كه تو كله ما مي خوردن به فكر ما نبودن .باشه چشم به دوستام هم ميگم.آتنا از خاطرات خودش هيچي نميگه فقط گريه ميكنه !
    + عمو محمد 
    ماجراي قشنگي بود . من و دوستم ميثم هم زمان خونديمش و جفتمون از خنده روده بر شديم .
    پاسخ

    سلام خيلي ممنون .
    + عمو محمد 
    خيلي جالب بود . دوستم ميثم بعد خواندن ماجرا از خنده روده بر شد.
    پاسخ

    ازاسم دوستت ميثم فهميدم كه عمو محمد خودموني . بازم سربزنيييييييييييييين.
     <      1   2